ماهنشین عزیز من؛ سلام!
مدت زیادیست که برایت ننوشتهام و خدا میداند چقدر دلتنگ نوشتن بودم. ولی باید به خودم زمان میدادم.
در این چند روز بیخبری اتفاقی نیفتاد. فقط در و دیوارهای خانه بودند. و خانوادهام. مادر بیچارهام باز هم باید برود سرکار ولی پدر بعضی روزها در خانه میماند. دیروز تولدش بود. حتا یک کیک خشک و خالیهم نداشتیم. این موضوع برای من هم ناراحتکننده بود چه رسد به او.
مارکو هنوز هم اینجا زندگی میکند. کاش تا ابد بماند.
سال جدید...
فکر میکردم دیگر مفهوم گذر سالها و آمدن سال جدید برایم از بین رفتهاست. ولی وقتی دم سال تحویل به هر جان کندنی بود هفت سین جور کردم، فهمیدم که نه... خیلی چیزهاست که هنوز در من نمرده.
من زود فراموشم میشود.
ولی دلم میخواهد یواشکی به تو بگویم که واقعا دلم میخواهد به یک چیزی دست یابم. هر چه که باشد. فقط بتوانم طعم پیشرفت را بچشم. از درجا زدن خسته شدم. و همهچیز هفنهی اول خوب پیش رفت. ولی این هفته نظمم را از دست دادم. هنوز کمی از معجون اشتیاق در ته ظرف مانده. باید کمی کلهخریت به آن اضافه کنم و برای هفتهی بعد آماده باشم.
هنوز هم دلم میخواهد به ماه بیایم. پیش تو. لب یک صخره بنشینیم و از دور زمین را نگاه کنیم. دلم میخواهد فراموشم شده باشد چقدر تاریکی، مه و وحشت در این کرهی سبزآبی وجود دارد و هنوز متلاشی نشده.
ولی الآن وقتش نیست. باورم نمیشود ولی وقتش نیست. هر کسی باید به سهم خودش از سیاهی این خاک بکاهد و بعد در برود. من هنوز سهمم را ادا نکردهام.
یوکا جان، شاید باورت نشود ولی دلم حتا برای له شد در اتوبوس هم تتنگ شده، دلم برای در منفور دانشگاه، همکلاسیهای از همگسیختهام و آن خیابان پردرخت و کلیسا تنگ شده.
ولی حبس هم خوب به من ساخته. دوران بدی را نمیگذارنم. دوباره دارم میرقصم. بعضی وقتها مدیتیشن یا یوگا کار میکنم. سعی میکنم عادت جدید بهتر بسازم و به پرسفون درونم میرسم تا در سفر دنیای زیرینش راهش را پیدا کند.
در حال حاضر بزرگترین نگرانیام کلاسهای آنلاین اساتید و برقراری آرامش بینظیر حال حاضرم بعد از بازگشایی مجدد دانشگاه است.
من از خودم قدردانم. بخاطر محبتی که به خودم روا داشتهام و دوران سختی که سال گذشته تحمل کردم.
میدانم این روزها هم میگذرند و دوباره درمورد گرمای بیش از حد خورشید و آفتاب سوختگیهای تابستان برایت غر میزنم.
کرمهای بافنده ذهنم دوباره زنده شدهاند.
از دور میبوسمت و آرزوی آغوشت را دارم؛ بیشتر از همیشه.
پیش خدایی که هنوز باورش داری، از من بگو.
با عشقی تمام نشدنی.
بلکا.
- Wednesday 1 April 20